دنیای کوچک من
روزا به صورت یکنواخت طی میشه.اگه دکترم این روزا منو میدید مرگم حتمی بود. مثلا قرار بود انرژی مثبت بدم. جدیدا دوباره پارک میرم صبحا .پارک خیلی خوب شده اخه هیچکس توش نیست.خلوت خلوته. هر کاری دوست دارم توش میکنم.
به قول خواهری من شبیه قلیون شدم.همش دارم قل قل میکنم . غر میزنم.
تموم طول روز دارم کتاب میخونم.این خودش از بیکاری بهتره. چه تابستون مذخرفیهههههههههههههههههههههههههههههههههههه.